فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, December 22, 2009
از اینکه اینقدر دیر به دیر مینویسم معذرت میخوام . واقعن وقت نمیکنم . نمیدونم اینجا چطوریه که آدم وقت کم میاره .. شاید به خاطر زود تموم شدن روز باشه که آدم دائم هول داره که همه کارهاش رو توی روشنی انجام بده و طبق عادت ما ایرانی ها که شب میچپیم توی خونه , دیگه وقتی هوا تاریک میشه حس و حال بیرون رفتن و انجام کار نداریم . منم دچار همین بیماری روشنایی شدم .. شب هم که اینقدر اینجا طولانی و کسل کننده هست که آدم دق میکنه .. نمیدونم چطور باید سرمو گرم کنم . اگه تلویزیون و اینترنت نبود فکر کنم مرده بودم ! یا فیلم نگاه میکنیم یا میخوریم یا توی اینترنت میچرخم ! کلی چاق شدم .. دیشب هم که شب یلدا بود و درازترین شب .. هر چند برای ما فرقی نداره و از بعد از ظهر اینجا شب شروع میشه تا فردا صبح ! اونم که هوا دائم ابری و سرد و مرطوب . تمام جزء جزء بدنم درد میکنه ! هر روز هم یه جای جدید و درد مرموز دیگه . نمیدونم این سوئدی ها چطور اینجا زندگی میکنن و هیچیشون هم نمیشه .

و اما .. تو این کشور خراب شده هیچ چیزی شبیه جاهای دیگه نیست . روزهای اولی که اینجا اومده بودم با اسم های عجیب و غریبی روبرو شده بودم . برای مثال ایرانی هایی رو میدیدم که اسمشون یه چیزی بود موقع صحبت کردن با هم ولی وقتی دم در خونه شون میرفتی میدیدی یا خدا ! اینا چرا اسمهاشون فرنگی و اجق وجق شده ؟ گاهی فکر میکردم منو سر کار گذاشتن و آدرس اشتباه بهم دادن . مثلن یه دوست کرُد پیدا کردم به اسم پَرشنگ که من بهش میگم خرچنگ ! این یه بار منو دعوت کرد خونه ش و رفتم به آدرسی که گفته بود و دیدم پشت در خونه ش نوشته : ماری گنزالس ! فکرشو بکنین که آدم با دیدن این اسم چه حالی میشه .. بعد که بهش زنگ زدم و گفتم چرا آدرس عوضی دادی ؟ گفت نه به خدا همین جاست و از خونه که اومد بیرون , تازه فهمیدم که آدرس درسته و اشکال از جای دیگه ست .. خلاصه بعد کم کم فهمیدم که 90% ایرانی هایی که توی سوئد زندگی میکنن اسم و فامیلشون تغییر پیدا کرده چون همشون با جرائم سیاسی کذایی و خالی بندی اقامت سوئد رو گرفتن و به دروغ خودشون رو دارای مشکل سیاسی جا زدن تا بتونن اقامت بگیرن و بعد هم اسمشونو عوض کردن ! بیخود نیست که دولت سوئد هم زرنگ شده و خشتک پناهنده های سیاسی رو پرچم میکنه تازگی ها از بس که این مردم ایران سر اینا رو کلاه گذاشتن . طرف حوصله ش سر رفته بود از ایران و اومده اینجا گفته من تحت تعقیبم و ... !!!

شب یلدا هم اینجا همه چی پیدا میشد جز یک چیز اونم خاک ایران ! از هندونه و انار بگیر تا آجیل شیرین اونم از بهترین نوع با بهترین کیفیت و مزه عالی ولی جشن یلدا بیرون از ایران هیچ صفایی نداره ......

یکی دیگه از عجایب این کشور اینه که آب و هوای اینجا به شکل فجیعی حشرناک هست و آدمیزاد رو به شدت گمراه و منحرف میکنه ! از وقتی اومدم اینجا دائم خمارم و اینقدر خوابم خوب شده که حد نداره . وقتی میرم توی رختخواب اصلن دلم نمیخواد بیام بیرون .. این آرتین تنه لش هم که اومده دیگه زندگی برای من نذاشته و جاده سانفرانسیسکو رو حسابی اسفالت و آباد کردیم !!!!! با این وضعیت میترسم با یه مهمون ناخوانده برگردم ایران . فقط تعجب میکنم که این سوئدی ها چرا اینقدر بی بخار هستن و زاد و ولد توی اونها زیر صفره ! فقط تا دلتون بخواد آمار تجاوز به دختر بچه ها بالاست اونم به دلیل نوع لباس پوشیدنشونه که توی این سرمای کشنده , لباسهایی میپوشن که کنار دریا نمیپوشی و خب معلومه دیگه طرف سنگ هم باشه ذوب میشه !! فکر کنم گشت ارشاد راه بیافته اینجا این مورد هم حل بشه ..

خواهرم هنوز دست از شیطنت هاش دست بر نداشته و همچنان با ارتین کارد و پنیر هستن و نمیدونم این بیچاره چه هیزم تری به خواهر من فروخته که از هر فرصتی برای چزوندنش استفاده میکنه ! امروز اومده سراغ من و بهم میگه یه شکلی کشیدم ولی میخوام بدونم که قابل فهم هست برای استادم یا نه ؟ نگاهش کردم و گفتم آره این که خیلی ساده ست .. گفت خب تو باهوشی و باید با هوش آدم های عقب افتاده هم تستش کنم ! منم که داشتم تلویزیون میدیدم , حواسم بهش نبود که منظورش چیه و چند دقیقه بعد دوباره اومد پیشم و گفت : طرحم عالیه و قابل فهمه برای همه ! گفتم از کجا فهمیدی ؟ گفت وقتی شوهرت اونو بفهمه معلومه دیگه قابل فهمه ... دیگه من بدو اون بدو ..

اینجا توی کریسمس هر جا میریم فقط شراب تعارف میکنن و پدر من در اومده . شراب قرمز بهم سردرد بدی میده و وقتی میاییم خونه تا 4-5 ساعت رو تخت افتادم و از سردرد به خودم میپیچم . نه خوابم میبره نه میتونم بیدار بمونم و بشینم ! خلاصه اگه بین شما امت شهیدپرور کسی هست که علاج این سردرد های منو میدونه دعا میکنم دستش برسه به زری خانم کربالا و منو نجات بده ...

حکایت لباسشویی هم اینجا خیلی اعصاب خردکن هست ! جلوی مجتمع ما یه اتاقک بزرگی هست که تمام اهالی لباس هاشون رو میبرن اونجا میشورن . اول باید وقت بگیری و بعد سر ساعت میری و لباسهات رو میریزی توی ماشین لباسشویی و مایع لباسشویی هم میخری و بعد میشینی تا لباسهات شسته بشه . من یه پیمانه هم نرم کننده لباس میریزم توی لباسهامون که هم نرم میشه بافتنی ها و هم خیلی خوشبو . بعد که تموم میشه درشون میاری و توی خشک کن میریزی و میاری خونه . دو ساعتی وقت آدمو میگیره . چند روز پیش دیدم آرتین رفته سر لباسهای من و یکی از شورتای منو گرفته داره بو میکنه ! سرش هوار کشیدم که باز شروع کردی این کثافت کاریهاتو ؟
" اولا تازه اومده بود , عادت داشت لباسهای منو تنش میکرد و نمیدونم دوران کودکی چه اتفاقات فجیعی براش افتاده بود که به لباس زنونه آلرژی داشت , هر وقت لباسهامو میپوشیدم حس میکردم 2-3 سایز گشاد شده مخصوصن جورابهام ! خلاصه بعد از کلی تله گذاری فهمیدم آقا وقتی من خونه نیستم لباسهای منو تنش میکنه و ...... "
حالا هم با دیدن این صحنه یاد همون زمان ها افتادم که برگشت گفت نه به خدا , این لباسهات اینقدر خوش بو هستن که آدم دلش میخواد هی بوشون کنه ....... حالا اینکه چرا از بین این همه لباس سراغ شورت من رفته رو دیگه باید از مغز معیوب این مردها کشف کرد ..

یکی از عادتهای فجیعی که سالهاست دارم حل کردن جدول توی توالت هست ! از وقتی اومدم اینجا دچار یبوست شدم چون جدول نیست و شده بود برای من مسهل این جدول حل کردن ! خلاصه یه روز رفتم کتابخونه که ببینم مجله ایرانی چی پیدا میشه , چشمتون روز بد نبینه یه طبقه فسقلی فقط کتاب ایرانی بود اونم یا درباره مارکسیسم یا لنین یا روانشناسی سکس یا مشکلات غربت و مسائل کودکان ! یه کتاب آموزش آفیس 2000 هم بینشون بود که احتمالن یکی دلش سوخته بود به کتابخونه هدیه ش کرده بوده ... خلاصه دست از پا درازتر اومدیم خونه و یبوست همچنان باقیست ..

خبر مرگ این آخونده منتظری رو که از رادیو همبستگی شنیدم دلم براش سوخت . هیچ اظهار نظری در موردش نمیکنم چون اصولن من با جامعه آخوندها مشکل دارم فقط اینکه ای کاش همه آخوندهایی که زنده هستن از این آدم شرف و غیرت یاد میگرفتن و قبل از اینکه به لقا الله پرتاب بشن مثل منتظری توبه میکردن و به آغوش مردم بر میگشتن ...

توی یه سایت ایرانی از تبلیغات وایمکس ایرانسل فهمیدم که قراره انگار تو ایران اینترنت پر سرعت بیسیم راه بیافته . اینجا یه همچین چیزی هست که 130 کرون میدی در ماه و یه چیزی بهت میدن اندازه انگشت اشاره که به یو اس بی وصل میکنی و توی تمام سوئد اینترنت داری . هر جایی که باشی و بعضی هاش که کمی گرونتر هم هست توی کل اروپا هم اعتبار داره . فکر میکنم این چیزی که قراره بدن به ایرانی ها همین باشه ولی یک علامت سوال برای من هست و اونم اینکه وقتی نرخ دی اس ال های مزخرف ایرانی نجومی باشه , این وایکمس میخواد چه قیمتی باشه که همه مردم ازش بتونن استفاده کنن ؟ و اینکه وقتی خود خدمات ایرانسل به درد لای جرز در مستراح میخوره , اینترنتش چیه ؟ بقول معروف مورچه چیه که کله پاچه ش چی باشه ؟ والا .......

یکمی هم تبلیغات کنیم . یه سایت باحال پیدا کردم به اس نگهبان که آموزش امنیت اینترنت و کامپیوتر میده و خیلی چیزهاش جالبه مخصوصن یکی از بهترین چیزایی که یاد داده بالا بردن امنیت جی میل هست که چطور میشه تبدیلش کرد به اچ تی تی پی اس تا تمام نامه ها و چت های شما محفوظ و کدگذاری شده بشه موقع ارسال . یه سر بزنین بهش بدتون نمیاد : http://www.negahbaan.com

آرتین و رایان هم دارن کم کم ماده میشن برای برگشتن به ایران و هفته آینده برمیگردن . منم چند روز بعدش از اینجا مستقیم میرم انگلیس و توی لندن هستم پیش یکی از اقوام دور مدتی ساکن میشم . دوستانی که توی انگلیس هستن هم خوشحال میشم ببینم و اگه دوست داشتین برام پیغام بذارین البته نه از الان !!!!!!!!!!!! خوشبختانه این دفعه ماههای گرم توی انگلیس هستم و از شر سرما خلاص .. اون دفعه که نم کشیدم از بس بارون خوردم ..



........................................................................................

Thursday, December 10, 2009

کشور سوئد در یک نظر :

علت دیر به روز کردن وبلاگم اینه که دائم گرفتارم و هر روز با هم میریم بیرون و میگردیم و شب ها مثل جنازه میام خونه و فقط می افتم رو تخت و غش میکنم از خستگی . شدم لیدر آقا . البته برای خودم هم بد نشده , هم کوله عکاسی منو حمل میکنه و از حمالی کردن این وزنه سنگین راحت شدم و هم اینکه خیلی جاهایی رو که تنهایی جرات رفتنش رو نداشتم با اون میرم ولی بدیش اینه که حالا بچه هم بهمون اضافه شده و نصف مسیر رو یا من باید بغلش کنم یا آرتین ! اینجا هم طوریه که وقتی رفتی دیگه راه برگشت نداری و باید تا آخرش بری .. مسیرها دوره و قیمت بلیط مترو گرون و صرف نمیکنه که زود برگردی و بهتره از یک روزت بطور کامل استفاده کنی ! خلاصه که همه جای بدنم درد میکنه و کمبود خواب شدید دارم .. هوای اینجا هم سرد و مرطوبه و بدن آدم به شدت درد میگیره . اگه این دو تا جانور نیومده بودن من الان ایران تو خونه نازنین خودم بودم و از سرمای وحشتناک اینجا هم در امان . هوا اینجا دو - سه درجه زیر صفر شده و یکبار هم ده درجه شد . شب ها هم تا صبح تو بغل همدیگه میخوابیم از زور سرما تا کمی گرم بشیم . لباس که زیاد میپوشی و زیر لاحاف میری , نصف شب از گرما خیس عرق میشی و آدم چندشش میشه . وقتی بیرون میری قندیل میبندی نه من لباس مناسب داشتم و نه آرتین و رایان و مجبور شدیم هر سه از همین جا لباس گرم بخریم و همین کلی خرج رو دستم گذاشته از بس که اینجا لباس گرونه ! یه پالتو برای آرتین خریدم 2800 کرون . تازه حراجش بود . بخوره تو سرشون با این حراج هاشون ! کفش آقا هم تو بارون آب میداد و رفتیم از اکو براش یه جفت کفش خریدیم 1500 کرون . بچه رو هم که با لباس تابستونی آوزده بود اینجا و همین مونده بود سرما بخوره و مریض داریش بیافته گردن من بیچاره . حالا شب بیداریش هیچی , اینجا دکتر هم پیدا نمیشه .
وقتی ویزا رو میگیری باید بیمه مسافرتی اجباری هم بگیری ولی این بیمه کارش اینه که تو اینجا از جیب مبارکه ت پول دوا و دکترت رو میدی و بعد که برگشتی ایران رسیدها رو به بیمه میدی و تازه بیمه لطف میکنه نیمی از هزینه های درمانیت رو بهت بر میگردونه !!!! بماند که باید 6 تا 7 ساعت توی آکوتن منتظر نوبت بشی و یا بری دکترهای چند هزار کرونی !!! منم که پول فقط به اندازه خرج خودم و خواهرم آوردم و با اومدن اینا کم کم کفگیر داره به ته دیگ میخوره و مجبورم به بابا اینا رو بندازم برام پول بفرستن که اصلن اینو دوست ندارم !!!! به هر حال علت دیر نوشتنم همینه . امروز هم دیگه واقعن نا نداشتم تکون بخورم و به خودم تعطیلی دادم و چون امشب هم کنسرت منصور هست و دارم خیر سرم انرژی جمع میکنم !!! دو تا بلیط برای خودم و آرتین گرفتم و خواهرم گفته نمیاد و حوصله نداره و بچه رو میذارم پیشش و خودمون میریم .
تو این مدت نزدیک 2 کیلو لاغر شدم و پاهام مخصوصن پنجه پام خیلی اذیتم میکنه و موقع راه رفتن تا کمرم تیر میکشه . خلاصه که خیلی سالم بودیم , اومدیم اینجا مریضی هامون جهش پیدا کردن ..

اما کشور سوئد رو چطور میشه نگاه کرد ؟ به نظر من کشورهای خارجی مخصوصن کشورهای اروپایی از نظر امکانات زندگی هر کدوم ویژگی هایی دارن که باعث شده خیلی از مردم کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه از جمله مردم کشور ایران , اون کشورها رو برای مهاجرت و اقامت انتخاب کنن . ولی در این بین بعضی کشورها هستن که شایعات زیادی روی اونها در گرفته و از دیر باز تصور میشده این کشورها بهترین جای زندگی هستن ! میشه گفت پدیده مهاجرت کردن و اقامت در کشورهای دیگه یک امر شخصی هست و به تمایلات و خواسته های افراد بستگی داره , و یک مکان میتونه برای یک نفر خیلی عالی به نظر برسه و برای شخص دیگه خیلی بد و جهنمی بیش نباشه ! در طول این سی ساله که رشد مهاجرات و فرار مغزها از ایران به کشورهای دیگه رشد شدیدی پیدا کرده , ما همواره با این پدیده روبرو بودیم ! در درجه اول هر کسی که میخواد از ایران بره به نظر من بهتره مدتی در کشوری که مورد نظرش هست , حتا شده بصورت تفریحی مدتی زندگی کنه و بگرده و بعد تصمیم به موندن بگیره ! یکی از همین کشورها هم کشور سوئد هست که در ایران از 20 سال پیش به اینطرف شایعات زیادی در مورد رفاه و آسایش و امکانات عالی این کشور بین ما ایرانی ها گفته میشد ولی با چیزهایی که من خودم به چشم دیدم و تجربه کردم میتونم به جرات بگم که تمام این حرف و حدیث ها یک کلاغ چهل کلاغی بیشن نبوده و کسانیکه چنین حرف هایی رو زدن , یا خیلی ندید بدید بودن و کشوری بجز سوئد رو ندیده بود و یا اینکه امکانات 15- 20 سال قبل این کشور رو با اون زمان ایران مقایسه میکردن که از نظر زمانی درست بود ولی از نظر زمان حال , کاملن یک اشتباه محضه برای مثال :

- خیلی ها از پاکیزگی هوا و سالم بودن هوای سوئد میگن و در مقابل تهران رو شهری بسیار آلوده مخصوصن با آلودگی های شدید صوتی و هوا و .. میشناسن . به این دسته از افراد باید گفته بشه که کل جمعیت کشور سوئد 9 میلیون نفره و کل جمعیت فقط شهر تهران 11 میلیون نفر در طول شب و 15 میلیون نفر در روز هست ! به عبارتی جمعیت ساکنین تهران یازده میلیون نفر و جمعیت افرادی که در طول روز وارد و خارج میشن , 4 تا 5 میلیون نفر هست ! حالا شما تصور کنین چنین جمعتی با چنین مقدار فضا و همین اندازه اتومبیل , آیا اگر در کشور سوئد میبودن , کشور سوئد اونقدر آلوده نمیشد که حتا نشه توش نفس کشید ؟
- یادمه همیشه هر کی به ما میرسید میگفت مردم سوئد همه باسواد هستن و روزنامه از دستشون نمی افته ! هر جای میری میبینی مردم روزنامه دستشونه دارن میخونن ! خب اینو نگه دارین تا یه توضیحی بدم :
در سوئد دو روزنامه بصورت مجانی چاپ میشه و هر روز صبح در اختیار مردم قرار میگیره . توی مترو که نشستی از هر 10 نفر 2 - 3 نفر صبح ها دارن روزنامه میخونن به این صورت که از ایستگاه قطار روزنامه رو بر میدارن و سوار مترو میشن و شروع به خوندن میکنن . 10 تا 15 دقیقه بعد که پیاده شدن روزنامه رو شوت میکنن تو محل مخصوص دور انداختن روزنامه !!!! تا شب هم دیگه هیچی نمیخونن . اینو با مردم کشور ما مقایسه کنین که تمام روزنامه های ایران دولتی و سانسور شده هستن , قیمتشون خیلی بالاست , جز اراجیف و دروغ چیزی نمیگن و تازه با این همه میبینین که مردم صبح ها دم باجه های روزنامه فروشی ازدهام کردن و دارن روزنامه روی پیشخون رو میخونن ! حالا اگه همین امکان توزیع روزنامه مجانی رو در ایران قرار بدن , فکر نمیکنین ایرانی ها روزنامه خون تر از همه مردم دنیا باشن ؟؟؟؟؟؟
- سوئد یک پل برای صعود هست . سکوی پرتاب . تنها چیزی که توی این کشور عالی هست فرصت دانشگاه مجانی اونه که میتونین استفاده کنین و درس بخونین و بعد هم برین یک کشور دیگه کار بگیرین و یا خوش شانس باشین همین خراب شده یه کار پیدا کنین و سه سال بعد هم پاسپورت سوئدی دستتونه . تنها باید زبان بلد باشین و یه پذیرش اینترنتی بگیرین و توی حسابتون هم نشون بدین که 10 تا 14 میلیون پول دارین . همین و بس ..
- در مورد ضعیت دوا و دکتر این کشور یکی از بدترین ها رو در بین کشورهای دنیا داره ! سیستم پزشکی اون افتضاحه مثل همه کشورهای دیگه و هر کی پول داره میتونه از درمان های پزشکی عالی و خوب استفاده کنه ! ولی توی ایران با اینکه دوا و درمان گرون هست ولی هر کسی میتونه استفاده کنه از پزشک های متخصص و مجرب ولی در سوئد دکتر خوب کیمیاست !!! واقعن هیچی سرشون نمیشه و مثل بز اخفش میمونن .
- کشور سوئد با تمام کشورهای اروپایی فرق داره . فرقش اینه که اولن این کشور بطور نسبی به روش سوسیالیستی اداره میشه . دوم اینکه این کشور خیلی سرد سیر هست . سوم اینکه به علت قرار گرفتن در نمیکره شمالی و نزدیک بودن با قطب , وضعیت روشنایی اون با کشورهای دیگه متفاوته و تمام اینها زمینه ای شده برای افزایش شدید افسردگی در بین مردمش ! بعبارتی اگه کسی خودساخته نباشه و بلد نباشه جطور در طول روز و به تنهایی بتونه سر خودشو گرم کنه و کمی هم تنبل باشه توی این کشور اول دچار افسردگی شدید میشه و بعد هم میپوسه ! هرگز کشور سوئد رو با هیچ کشور دیگه ای مقایسه نکنین چون اینجا به درستی بهش میگن جهنم سرد !!!
- رطوبت بالای هوا در سوئد باعث ایجاد بیماریهایی مثل آرتروز و پوکی استخون میشه ! من 4 ستون بدنم سالم بود ولی از وقتی اومدم اینجا دردهای مفصلی شدیدی گرفتم که زندگی منو مختل کرده . خیلی از ایرانی ها رو میشناسم که همین بلا سرشون اومده . سردی و رطوبت باعث میشه که سرما رو تا مغز استخونت حس کنی .. و یک نکته خیلی جالب اینه که 90 درصد مردهای ایرانی که اینجا میان کچل میشن و این خیلی عجیبه برای من !! خلاصه اینکه این سوئد تنها برای درس خوندن خوبه و بس .. و یکی هم تابستون خیلی زیبایی داره که فقط به درد تفریح و گردش میخوره البته خود سوئدی ها اسپانیا رو ترجیح میدن ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001